سانتیاگو ناصر ، روزی که قرار بود کشته شود ، ساعت پنج و نیم صبح از خواب بیدار شد
من نمی تونم این داستان رو تحلیل کنم . خیلی وقته منتظرشم . هر روز و هر شب این دیالوگ رو در ذهنم مرور می کنم . واقعا که شاهکاره . اون هم در ابتدای یک داستان بلند که شخصیت اولش سانتیاگو ناصره . این داستان بی نظیره . شاهکاره . به عمرم چنین اثر عظیم و مهیبی ندیدم . گزارش یک قتل با خون نوشته شده .
منم خيلي دوستش داشتم.
پاسخحذف